مروری بر ضرورت انطباق فرهنگی مسکن اجتماعی با جامعه مقیم

در هر تمدن فضای معماري، جز با شناخت فرهنگ سازنده آن فهم نمی شود و هر آنچه از این فرهنگ بر می خیزد، با گذر از تدبیرها و شگردها، فن ها و ابداع ها، چه در حیطه پاسخدهندگی به کاربردها و چه در تطبیق حجم ها و سطح ها مادي می شود. فضای معمارانه در قالب مسکن به عنوان نهادی با عملکرد چندبُعدی، کالایی تعیین کننده در سازمان اجتماعی فضاست. انسان ها بر مبنای شیوۀ زندگی خود نحوۀ سازماندهی، نوع و ساختار سکونتگاه های خود را شکل می دهند. این نوشتار به بررسی مسکن اجتماعی به عنوان سیاست اجرایی دولت ها در تأمین مسکن برای اقشار کم درآمد در توسعه های جدید شهری از دیدگاه فرهنگی می پردازد. آنچه مشهود است در پسِ پروسه ساخت مساکن اجتماعی، مجموعه ای سترگ در حال شکل گیری است که فارغ از ساختار کالبدی، نظر به تنوع فرهنگی ساکنین درخصوص پایایی اجتماعی – فرهنگی این توسعه های نوظهور شهری باید تدبیری اندیشیده شود. این نوشتار برآنست تا با شناخت عوامل فرهنگی و ساختارهای اجتماعی، و تبیین رابطه درهم تنیده این دو با مقوله مسکن به بیان هست ها (تشریح بالفعل) و بایدها (راهکارها)ی مساکن اجتماعی بپردازد.

فرهنگ و مقوله مسکن

تسودي باربو در کتاب خود به نام جامعه، فرهنگ و شخصیت می نویسد: بیشتر تعریف هاي فرهنگ بر دو نکته تأکید می کنند: نخست عناصر فرهنگ در قالب عادات اجتماعی یا روش زندگی یک جامعه، دوم اثر انگیزاننده و هنجاري این عناصر بر رفتار فرد. مالینوفسکی فرهنگ را شامل فرهنگ مادي، ارزش ها، هنجارها و رفتارهاي واقعی، و ارزش ها را مؤثرترین عنصر بر آن برمی شمارد. تجزیه و تحلیل فرهنگ در نگاه وی نخست، کارکرد رفع نیازهاي انسان در زندگی اجتماعی و انطباق انسان با محیط اطرافش است. اجزاء مختلف فرهنگ، در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر، در جهت برآوردن این خواسته شرکت می جویند. وی از نگره دوم، فرهنگ را “میراث اجتماعی” می داند. در یک محیط ثابت وجود اختلاف هایی در سرمایه های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نمادین به شکل گیری تفاوت هایی در طبقات اجتماعی و بالطبع در روش زندگی و الگوهای سکونت و مسکن افراد می انجامد.

مسکن به مثابه واحد تسهیلات فیزیکی، به عنوان کالایی اقتصادی و پردوام با نقش اجتماعی یا جمعی است که مشتمل بر رفع نیازهای مالی نیز، به عنوان نمایش مقام و وضعیت اقتصادی- اجتماعی افراد می باشد. به صورت کلی سه دسته بندي براي تحقق مفهوم خانه متصور است؛ دسته اول همچون راپاپورت با رویکرد فرهنگی به خانه می نگرند و در پی تحلیل فرهنگی رابطه میان خانه و هویت هستند. دسته دوم که پدیدار شناسی هوسرل و شولتز جایگاه ویژه اي در آن دارد، بر تجربه سوژه محور و ادراکات ذهنی فرد از جهان هستی تاکید می کنند؛ بنا به این دیدگاه سکونت فرآیند تبدیل یک مکان به خانه تعریف می شود. دسته سوم به دنبال تحقیق در باب معناي خانه هستند و بر زندگی روزمره انسان تاکید دارند.

راپاپورت هدف فعال مسکن را ایجاد محیطی می داند که به بهترین شکل با شیوه زندگی یک قوم هماهنگ و منطبق باشد؛ به عبارتی هدف و نقش مسکن ایجاد یک واحد اجتماعی فضاست. نتایج مطالعات وی درخصوص تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی بر شکل بنا نشان می دهد شکل بنا بر اساس نیازها و نوع آن نبوده، بلکه مبتنی بر پاسخی است که در فرهنگ هاي مختلف به آن داده می شود و معتقد است که شکل معماري قبل از هر چیز به فرهنگ وابسته بوده و توصیفی فیزیکی از فعالیت هاي مشترك اجتماعی است. لذا سیستم فعالیت ها و ساختارهاي اجتماعی وجوه کیفی و ابعاد کارآمدي فضا را آشکار می سازند.

ساختار اجتماعی و پیکره مسکن

از نظر جامعه شناسان، توزیع سرمایه در جامعه در شکل گیری طبقات اجتماعی نقش دارد. از سویی، دیوید مرسر معتقد است سازماندهی فضا بر ساختار اجتماعی تأثیر می گذارد و می تواند هویت افراد و روابط اجتماعی آنها را مشخص کند. نگرش های فرهنگی، ترجیحات و رفتارها به عنوان سلایق (ذائقه ها) تصور می شوند و به گزینش اجتماعی می انجامند. بوردیو ذائقه را نوعی آگاهی از طبقه و جایگاه اجتماعی و نشان دهندۀ روحیات زیبایی شناختی و گرایشات مصرفی تعبیر می کند. سلیقه با تبدیل شدن به صورت سرشت فرد در می آید (عادت واره). سبک یا روش زندگی شامل عادت واره هایی است که منعکس کنندۀ سلایق و ذائقه های افراد هستند و میان اعضای یک طبقۀ اجتماعی با ترکیب سرمایه ای مشترک وجود دارند. خانه یکی از محمل های مهم نمود روش زندگی است.

مسکن، خُردترین و کوچک‌ترین شکل تجسم کالبدی رابطه متقابل انسان و محیط و در عین حال عامل اصلی جامعه پذیری افراد نسبت به برترین فضای زندگی انسان است. بنا به دیدگاه لوکوربوزیه، برآورده کردن هر دو وجه نیازهای جسمی و روحی انسان با سازمان دهی فضایی مسکن مناسب نشانگر رفاه عمومی جامعه است. مفهوم مسکن علاوه بر مکان فیزیکی، کل محیط مسکونی را دربرمی گیرد که شامل کلیه خدمات و تسهیلات ضروری مورد نیاز برای بهتر زیستن خانواده و طرح های اشتغال، آموزش و بهداشت افراد است؛ در واقع تعریف عام مسکن یک واحد مسکونی نیست بلکه کل محیط را شامل می گردد. به عبارتی از نظر پایداری اجتماعی، مسکن پایدار مسکنی است که علاوه بر در برگرفتن امکانات و خدمات عمومی لازم برای زندگی بهتر انسان با فرهنگ، شیوه‌ها و سنت‌های ساکنان آن متناسب باشد و باعث ثبات خانواده، رشد اجتماعی و بالا بردن ضریب ایمنی افراد و خصوصاً ارتقای فرهنگی و آرامش روحی اعضای خانواده شود.

مسکن اجتماعی: هست ها و بایدها

مسکن اجتماعی یکی از پنج مؤلفه تشکیل دهنده “سیاست اجتماعی” در جوامع امروز است. در معنای کارکردی خود، سیاست اجتماعی به مجموعه ای از نهادها و فعالیت ها گفته می شود که بر رفاه افراد جامعه تاثیر مثبت می گذارند. این سیاست ها شامل تأمین اجتماعی، تأمین مسکن، بهداشت و ارائه خدمات اجتماعی به افراد می شود. بدیهی است که در یک سیاست اجتماعی موفق، باید بین برآوردن این نیازها ترکیبی بهینه به وجود آید.

نظام برنامه ریزی به منظور توسعه متوازن جوامع و اجتناب از پیامدهای منفی اجتماعی ناشی از محرومیت و عدم دسترسی به سرپناه مناسب، تأمین طیف وسیعی از نیازهای مسکن را در قالب مسکن ارزان قیمت مدنظر قرار می دهد. اغلب ساكنان مساكن اجتماعی مهاجريني با قوميت ها و گويش هاي زباني مختلف هستند كه هيچ سنخيت فرهنگي با هم نداشته و دچار اختلاط فرهنگي كه باعث بروز آسيب هاي زيادي شده هستند. براين اساس مي توان گفت چون سازمان اجتماعي جامعه شهري بر اساس گروه بندي هاي اجتماعي مبتني بر چشم اندازهاي فرهنگي، خاستگاه هاي قومي و همخوني مشترک، استوار است لذا توسعه در جهت برآورده ساختن اين گونه نيازهاي اجتماعي، به ويژه اتحاد خويشاوندي، دفاع، نظم اجتماعي و اعمال مذهبي بايد در حركت باشد.

حرکت به سمت پیکره بندي فضایی مسکن بر مبناي ساختار اجتماعی ساکنین در جهت اعتلاي کیفیت از دست رفته مساکن فعلی ضروري به نظر می رسد. از آنجایی که ساختار اجتماعی به الگوي سکونت، سلسله مراتب دسترسی و فرم کالبدي معماري تاثیر می گذارد هر تغییر در ساختار جامعه، موجب تغییر در ویژگی هاي کالبدي مسکن شده، و خصوصیات فیزیکی مسکن را دگرگون می سازد. لذا هرگونه برنامه ریزي و طراحی معماري نیازمند شناخت خصوصیات فرهنگی و اجتماعی مردم و تدقیق در تاثیر این خصوصیات بر مسکن است.

… و کلام آخر

نگاهی گذرا به تجارب مسکن اجتماعی نشان می دهد سیاست های دولتی تأمین این گونه مساکن متأثر از نگاه کمی بوده و این وضعیت کاهش میزان موفقیت را در پی داشته است. پايين بودن انگيزه سكونت در واحدها به دليل واگذاري زمين در مناطق كمتر توسعه يافته و حاشيه اي، و جزيره اي شدن بافت هاي مسكوني در قالب مسكن اجتماعی قابل مشاهده است كه اين مسئله خود منجر به عدم تعلق به محيط و بالطبع، عدم شكل گيري سرمايه اجتماعي و هويت شهري، و احتمال بروز ناهنجاري هاي اجتماعي در بين ساكنان شده است.

شکل گیری این ناهنجاری ها در رابطه ای معنادار در ارتباط با:

  • دسترسی ضعیف به بازارهای شغلی،
  • کمبود یا فقدان مراکز فرهنگی- آموزشی و رفاهی – گذران اوقات فراغت به عنوان مولفه ای اجتماعی – فرهنگی در ابعاد اقتصادی- سیاسی مطرح است.

پيشنهاد می شود دست اندركاران حوزه مديريت شهري با توجه به تعلق مكاني و سرمايه اجتماعي شهروندان نسبت به رفتارهاي هنجارمند و عملكرد مدني در جهت طراحي برنامه هاي مشاركتي شهروندي بهره ببرند.

  • تبدیل فرایند اجرا به جریانی منعطف از طریق تغییر نقش دولت از موضع تصمیم گیرنده به سوی تسهیل گر و تصمیم ساز، از جایگاه طراحی برای مردم به طراحی با مردم، از ناظر بر فضا به واقع در مکان،
  • شناخت ذینفعان، تشخیص نیازهای آنان و توسعه خدمات،
  • گوناگونی عملکردی و تنوع در عرضه گستره فعالیت ها،
  • حضور گونه بندی متنوع مسکن،
  • بازنگری در هویت معماری مساکن اجتماعی منطبق با خرده فرهنگ های متفاوت (طراحی کالبدی با وحدت در ساختارها درعین تنوع در جزئیات فرهنگی)،
  • بسترسازی برای ارتقاء مشارکت اجتماعی،
  • تقویت سرمایه اجتماعی از طریق برگزاری مناسبات و موقعیت های تشویق فعالیت های جمعی،
  • خلق فضایی همسو با ارزش ها و سلایق قومی و جمعی

را می توان از جمله راهکارهای اجرایی تجسم عینی وحدت در عین تفوق فرهنگی مخاطبین مساکن اجتماعی برشمرد.

دکتر حسین اجاقی

استاد دانشگاه

print